ابزار را کنار نگذار
دربارۀ اینکه چرا امت حزباللهی مهندسیخواندۀ دغدغۀ علومانسانیشان برداشته، عمدتاً مثلاً طراحی یک شبکۀ اجتماعی بومی در ذهنشان به مثابه یک وظیفۀ انقلابی شکل نمیگیرد و از این طور مسائل
آزاداندیشی؛ یک تلقی شخصی (۱)
درمذمت گردوخاک کردن و کاغذبادبازی
آزاداندیشی یک سیاست یا شعار نیست، یک رویه است و برای همین پیش از آن که لنگ متولی یا طراحی باشد، تربیت و تمرین میخواهد؛ هرچند این تمرین و تربیت در گفتن و شنفتن رخ میدهد و جلسات گفتوشنفت نیازمند طراحی است. برای همین کرسیهای آزاداندیشی هم مسیرند هم مصیر و مسیر پروراندن آن از برگزار کردن آن میگذرد.
لفظ دری بیاور و بگذار در کمان
دربارۀ اهمیت فارسی گفتن و آفریدن معنا در زبان فارسی
خلاصه - زبان، نشانههای آشنای یک ملت از مفاهیمی است که از معانی حاضر در وجودشان برخاسته. دشوار هنگامی است که اهل یک زبان با معنایی در زبان دیگر مواجه شوند و بخواهند آن را در زبان خود بازگویند. اگر همان معنا را با واژگان آشنای اهل زبان خود بازنساختیم، ناچار در به تطابق مفهومی بسنده میکنیم یا بدتر، نعلبهنعل صرفاً برمیگردانیم. زبان اینگونه ضعیف میشود؛ عامه، مثل ناادیبانشان، با معانیای مواجه میشوند که میبینند نمیتوانند همان را روشنتر در زبان خود و معانی آشنای نشسته در وجود خود بیابند و به تبع نمیتوانند بیافرینند. وقتی از بازگویی ناتوانیم، چگونه توقع نوگویی داریم؟ ببینم؛ میتوانید در موضوعات علمی که در آن متمحض بودهاید بیآنکه دست به ترجمۀ مقالهای بزنید یا بخواهید تقلید کنید، آنچه آموختهاید و دریافتهاید را با زبان و بیان خودتان، با واژگان برخاسته از دایرۀ معنایی خودتان، به سیاق خودتان و میل و پسند خودتان برای همزبانانتان بازگویید؟
نهنگ دژم بر کشیدی ز آب، به دم درکشیدی ز گردون عقاب و چند چیز دیگر
حق آن یک حماسهسرایی فردوسیگونه نیست؟
همین چند وقت پیش ویدئویی از صاحبکار دیدم میگفت آقا به روایت پیشرفت نظر دارند. در همان ویدئو چند کتاب معرفی کرد خواستم بخرم دیدم آرزوهای دستساز را مصطفی خریده گفتم خواندی بده خواند داد گرفتم نشستم خواندم یکنفس. خوشم آمد، خوب نوشته بود، روان بود و بامزه، انگیزهبخش و الهامبخش. کتاب، داستان شکلگیری شرکت دانشبنیان نمونهای را در خلال روایت قصۀ مهرههای اصلی شرکت از دبیرستانشان تا دانشگاه و بعد از آن تعریف میکرد. راستهکار طرح و حلقه و نشست و گعده و واحد و شاخه و امثالهمِ راه مهندسی و بسیج. اما حرف من فقط این نیست.
تشکیلات آتش به اختیار
آتش به تشکیلات
سجاد- تشکیلاتی باشیم یا آتش بهاختیار؟ تشکیلات یعنی نظم، تقسیم وظایف، ارتباط و اتصال و زنجیرهای کار کردن. آتش بهاختیاری یعنی تحلیل، تصمیم و حرکت بر اساس درک خود از صحنه بدون معطل ماندن برای صدور فرمان از بالا. این دو ممکن است متنافی بنماید، و چه بسا تصور شود گزیری جز یکی از این دو نیست؛ تشکیلاتی هستیم، نشد، آتش بهاختیار. اما درون بنیان اندیشهای که این دو اصطلاح را بهکار برده نهتنها با هم متنافی نیستند، بلکه حتی معادل هم محسوب میشوند.
معنای تشکیلات با تقسیم وظایف عجین است و ناخودآگاه مرکزیتِ مقسّمِ وظایف را تداعی میکند. اگر مرکزی که صحنه را میپاید و توانایی قوا را میداند نباشد چهگونه تقسیم وظایف و کار کردن متصل و زنجیرهای و آن اتحاد و همجهتی و همافزایی محقق میشود؟ این استفهام انکاری، درست است اگر شرایط بهقدری خاص یا مستلزم فوریت و ضرورت باشد که آحاد نیروها نتوانند سریع و صحیح به تصمیم برسند یا این که نیروهامان موجوداتی مجبور و کماختیار و فهمناتوان باشند (یا بخواهیم باشند). اما اگر نبود و نبودند و نخواستیم چه؟
نیروی آتشبهاختیار خود آزادانه میاندیشد، تحلیل میکند، میفهمد و به تصمیم میرسد و راه میافتد. رهبر انقلاب آتشبهاختیار را اولین بار منوط به اختلال قرارگاه مرکزی کردند و چند هفته بعد شرط آن را میسر بودن گذاشتند و نه بیشتر. یک سال بعد همین معنا را تاکید کردند؛ یعنی همهی جوانها، همهی گروههای مؤمن در زمینههای مختلف، هر کاری که برایشان میسّر است، و مطابق با قوانین کشور و مصلحت کشور، باید انجام بدهند و معطّل کسی نباید بمانند و قید اختلال قرارگاه مرکزی نیز برداشته شد [۱، ۲، ۳، ۴]. اما چگونه بیقرارگاه مرکزی هرج و مرج نخواهد شد؟ وحدت و همافزایی بیقرارگاه مرکزی محال نیست، اگر نیروها با هم بر مبنایی واحد عمل کنند. فیالواقع آن مبنای واحد در حکم همان قرارگاه مرکزی است و اخوت بین نیروها در حکم طرح سازمانی. اما کدام مبنا را برای وحدت بگیریم و آن اخوت موید همافزایی و مانع دوبارهکاری یا تزاحم را چگونه حاکم کنیم؟
مبنای واحد همان قرآن است که خیط نبوت و ولایت [۵] آن را از عرش به زمین کشانیده و همین است که امر شدهایم بر آن خیط چنگ بزنیم؛ و اعتصموا بحبل الله. اما قرآن عظیم را به انفراد نتوان نگاه داشت مگر آن که خیط اخوت چون پود میان تارهای خیط ولایت و نبوت بتند تا عرش اخوت انسان برای نزول قرآن از عرش الرحمن فراهم شود و این است راز جمیعاً؛ و اعتصموا بحبل الله، جمیعاً؛ و مادامی که خیط اخوت مومنان را به هم مرتبط نکند در حکم غیریت و مباینت باشند که بیآن کُنْتُمْ عَلَىٰ شَفَا حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ [۶]. این عرش اخوت برپا نشود مگر آن که چهار ستونِ وفاق و یکرنگی، اتحاد و یگانگی، تواضع و فروتنی و نهایتاً فتوت و بلندهمتی چهار زاویۀ عرش اخوت را یعنی انس، کمال، عزت و عون، برافرازند [۷].
دستور به خیزش، دوتا دوتا یا تنها از همین رو منافی تشکیلات نیست. از طرفی مومنینِ بهپاخاسته چه تنها چه جمعی، خود به هم مأنوس شده، محض طلب کمال و عزت هم را اعانه میکنند و از طرف دیگر با دیگر جمعیتها از روی وفاق، اتحاد، تواضع و فتوت ارتباط ایمانی شکل میدهند، از احوال هم مطلع میشوند، حرف هم را میشنوند، صحنه را و جاگیری نیروها را و نیاز یکدیگر را میشناسند، با یکدیگر برای عملیاتها تصمیم میگیرند، لازم باشد به یاری هم میشتابند، حتی جمعیتهاشان را با هم ادغام میکنند یا ذیل نهادهایی که آنها را یاریگر خود در عمل به تکلیفی که شناختهاند مییابند، گرد هم میآیند تا نهایتاً با هم خیط اخوت را شکل دهند و امر الهی را اقامه کنند؛ امری را که خیط نبوت و ولایت با زبان فقاهت در میانشان بسط و نشر میدهد و همین است که رهبر انقلاب هفتهبههفته برای عموم مردم یا خواص آنها خط انقلاب را تبیین میکنند. نهادها اگر این آتشبهاختیاری را برنمیتابند، از آتش بهاختیاران نیست، از آن نهادهاست که کفایت هم جهت کردن و تحت کفایت خود قرار دادن آنها و جلب پذیرش آنان را و درک اقتضای این نوع نقشآفرینی را ندارند. آتش بهاختیاری منافی تشکیلات نیست؛ آتش بهاختیاری رمز مجمل سازوکار تشکیلاتی مومنین است.
گام دوم، با اجتناب از همان همیشگی
سجاد - به بهانۀ گام دوم صحبتهای پیشین بسیاری تکرار شده است، اما کمتر سخنی در بیان لُب گام دوم رانده شده و کمتر قلمی بر تبیین صاف و ساده و بیشیلهپیلۀ بیانیه رفته و کمتر بحثی دیدهایم که خود متن آن بیانیه را کافته و بنمایۀ خود آن بیانیه را بیرون ریخته باشد. تا جایی که در فاصلۀ انتشار بیانیه تا عید نوروز کمتر دیدیم تفسیر و تاویلی دو جملهای و خلاصه از اعزۀ صاحب نظر حول گام دوم، که با خلاصۀ دو جملهایِ آقا در رواق امام مشابه باشد: «امروز گام دوّم انقلاب این است: شناختن ظرفیّتها و مزیّتها و استفادهی از آنها، و شناختن فسادها و رخنهها و کمبودها و مشکلها و سینه سپر کردن برای حلّ آنها.»
حال که میرود کلیدواژۀ گام دوم نیز مثل کلیدواژههای «اقتصاد مقاومتی» یا «پیچ تاریخی» یا غیر آن از فرط استعمالِ ابزاری مستعمل شود و به سرنوشت دیگر کلیدواژههای ساختۀ رهبری دچار شود، از غامض نویسی اغماض میکنم و اگر قلم طغیان نکند، از دخیل کردن ذهنیتها اجتناب؛ تا حدی که بیش از آنکه آنچه دوست دارم به گام دوم بچسبانم را بگویم، آنچه فهمیدهام را بنویسم. واضح است منظور چیست، اما لازم میدانم روشن کنم که مدعی نیستم این فهم، فهم مطلق است اما امید دارم این فهم فهمی نااریب و بیپیشقضاوت باشد.